Sorry. No data so far.
به نظر بنده این قرارداد نیاز به خواندن و بررسی مجدد دارد، فراتر از چیزی که آن دوره حساسیت داشت و کتابهایی نوشته شد. باید اسناد مجدد ذیل آن تحولات مطالعه شود. جالب این است که وقتی به دنبال اعترضات قرارداد ۱۹۱۹ لغو میشود و انگلیسیها تیرشان به سنگ میخورد کمتر از یک سال رضاخان را روی کار می آورند و وقتی میبینند که نمیتوانند به آن قرارداد تکیه کنند تحت عنوان ملیگرایی و دفاع از مرزها رضاخان قزاق را حمایت میکنند و از او یک چهره ملی و یک منجی میسازند و بالافاصله کودتا قزاقی رخ میدهد و حکومت پهلوی شکل میگیرد.
پایگاه تحلیلی مصداق/ سیزدهم اسفند ۱۲۹۹ هیاتوزیران ایران بهطور رسمی لغو قرارداد ۱۹۱۹ را اعلام کرد. این قرارداد که همچنان نکات مبهم و پنهانی در انعقاد آن وجود دارد توسط وثوقالدوله و سرپرسیکاکس وزیر مختار انگلیس، امضا شد. در این قرارداد ایران عملاً تحتالحمایه انگلستان قرار میگرفت. رهبر انقلاب در مهرماه سال ۱۳۹۱ در دیدار با جوانان استان خراسان شمالی فرمودند: ” غربیها آنجایی که توانستند، بنیانهای فرهنگی و اعتقادی را از بین بردند. در مثل کشور ما که استعمارِ مستقیم وجود نداشت و به برکت مجاهدت یک عده از بزرگان، انگلیسها نتوانستند به طور مستقیم وارد شوند، افرادی را عامل خودشان کردند. اگر قرارداد ۱۲۹۹، یعنی ۱۹۱۹ میلادی – که معروف به قرارداد وثوقالدوله است – در ایران با مقاومت امثال مرحوم مدرس و بعضی از آزادیخواهانِ دیگر مواجه نمیشد و این قرارداد عملیاتی میشد، استعمار ایران حتمی بود” به جهت تشریح ابعاد این قرارداد با دکتر مجید بهستانی استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه،به گفتگو نشستیم که بخش اول آن به شرح زیر تقدیم میگردد.
در ابتدا کلیتی از این قرارداد بفرمایید و بگویید که این قرارداد چگونه و در چه شرایط سیاسی و اجتماعی منعقد شد؟
دوران قاجار و اتفاقاتی که در دوران قاجار میافتد، خیلی خاص است. چون بحرانهای بینالمللی در جغرافیای سیاسی جهان، بهخصوص در منطقه اروپا، شمال آفریقا، غرب آسیا و اروپای مرکزی در حال رخ دادن است. جغرافیای سیاسی دارد به هم میخورد و جغرافیای سیاسی جدید بینالملل در حال شکلگیری و ساختار بینالملل در حال تغییر است. دعواهایی بین روسیه، فرانسه، انگلستان و مجارستان برای سیادت بر اروپا و فراتر از آن هست. از طرفی دیگر حکومت عثمانی وجود دارد که این حکومت در شمال آفریقا، غرب آسیا و بخشهایی از جنوب اروپا نفوذ دارد و محل دعواها و درگیریها نیز هست. از آن طرف اینان بر مستعمرات خود در خاک اروپا نیز دعوا دارند. یعنی میخواهند حوزه نفوذ خودشان را مثلاً در آفریقا، آسیای جنوبی و آسیای شرق دور گسترش دهند و دستوپای رقبای خود را ببندند. اگر یک تصویر پاناروما از تمام جغرافیای سیاسی جهان داشته باشیم، مشاهده میکنیم که در همه جای آن محل درگیری است و نقاطی که در آن آتشبس است و یا مورد مناظره نیست، خیلی کم است. جالب است که عموم آن نقاط همچنان محل نزاع میباشد.
روسیه تزاری در جنگهای آخر خودش به شدت تضعیف میشود اما چون قاجاریه در جنوب آن دولت ضعیفی دارد و همزمان میخواهد در ایران نفوذ داشته باشد و بخشهایی از خاک ایران را در ادامه قراردادهای ترکمانچای و گلستان به تسلط خودش درآورد یا حداقل حوزه نفوذی خودش را تقویت کند، علیرغم اینکه روسیه در جبهههای دیگر در حال شکست خوردن است، در جبهه ایران موفق عمل میکند و حضور قدرتمندی دارد. در کنار روسیه، انگلستان نیز حضوری پررنگ و قوی داشته و با روسیه تزاری درگیری دارد. در کنار این دو فرانسه نیز به دنبال نفوذ و بازیگری است که البته نمیتواند زیاد موفق باشد. چون یک قدرت نوظهور است و نسبت به روسیه و انگلستان توانایی کمتری در بازی در ایران دارد. در بحث مدیریت ایران که روسها و انگلیسیها باهم در نقاط مختلف ازجمله در ایران درگیری دارند، به یکسری توافقات نیز میرسند که بسیار درسآموز است. یعنی فهم منطق رفتاری قدرتهای بزرگ فوقالعاده درسآموز است. حتی برای امروزه. چون اصلاً تغییر نکرده است. منطق روابط بینالملل، منطق دیپلماسی تغییر نکرده است. چه حزباللهی و چه غیرحزبالهی، چه انقلابی و چه غیرانقلابی، چون خیلی کاریکاتوری و کارتونی به تحولات نگاه میکنیم، در بعضی مواقع یکسری توصیههای غیرمنطقی و غیرواقعی به سیاستمداران میکنیم، بعضی مواقع اتفاقاتی را که در جهان میافتد، درک نمیکنیم. سیاستمداران نیز به همین ترتیب در یک فضای رمانتیک در روابط خارجی، قراردادهایی میبندند و حتی تخاصمهایی میکنند، اتحادهایی میبندند و ضد اتحادهایی دارند که پشتوانه نظری تجربی تاریخی کمی دارد و احتمال موفقیت آنها پایین است. این به تبع آن است که تاریخ روابط بینالملل را به خوبی نشناختهایم. حداکثر شناختی که از روابط بینالملل داریم این است که منطق روابط بینالملل، منطق زور است و کسی دوست و دشمن دائمی ما نیست. این دو مورد درست هستند اما اینها همه واقعیت نیست. خیلی از استادان دانشگاه و سیاستمداران هستند که به همین دو مورد نیز باور ندارند. به آن خدشه دارند و آن را در شرایط نقد و قابل نقض میدانند. روسیه تزاری و انگلستان به سال ۱۹۰۷ میپذیرند که ایران را بین خودشان تقسیم کنند. یعنی بین آنان یک توافق شکل میگیرد که سطح تنش خودشان را مدیریت کنند. روسیه همزمان دارد در جبهههای دیگر میجنگد و شکست میخورد. کمی جلوتر در سال ۱۹۱۵ تزارها در اواخر عمرشان که دارند آخرین ضربهها را میخورند و نفسها را میکشند، در یک توافق جدید منطقه حائل خودشان را گستردهتر میکنند. بهگونهای که تقریباً هیچ نقطهای از خاک ایران خارج از نفوذ این دو قدرت نیست. تمام فلات ایران و حتی خارج از ایران به نوعی افغانستان را نیز شامل میشود و از آن طرف نیز بخشی از عثمانی را در برمیگیرد. همچنین عراق آن دوره را که استقلال یا شبه استقلالی از عثمانی پیدا کرده است را نیز شامل میشود. بنابراین تقریباً کل غرب آسیا یا در اختیار روسیه و یا در اختیار انگلستان است. اتفاقی که میافتد این است که در جنگ جهانی اول کار روسیه تزاری به پایان میرسد و انقلاب بلشویک رخ میدهد. بلشویکها خیلی از رفتارهای امپریالیستی تزاریها را نقد میکنند و نسبت به ایران به صورت یکطرفه برخی از معاهدات را نقض و لغو میکنند. در سال ۱۹۱۸ جنگ جهانی به پایان میرسد. در این هنگام انگلستان به دنبال این است تا زمانی که روسیه بلشویکی تقویت و تثبیت نشده و هنوز دارد ساختار و سیستمهای داخلی خودش را تشکیل میدهد، حضور خودش را در منطقه و ایران تثبیت کند تا مجبور نشود که با روسیه دوباره پای مذاکره برود و ایران را تقسیم کند. علیرغم اینکه در آن زمان نفت کشف شده بود، ایران همچنان نقش راهبردی در سیاست جهانی نداشت. در آن دوره حفظ جنوب آسیا برای انگلستان اهمیت داشت. یعنی عراق، شبه خلیج فارس، ایران، افغانستان، منطقه شبه جزیره هندوستان و به آن طرف همه در خدمت جنوب آسیا بودند. حتی اهمیت شرق دور مانند چین تا ایران و عراق بیشتر بوده است. ایران با یک سد دفاعی نگاه داشته میشد. بلافاصله انگلیسیها گفتوگوها و مذاکرات خودشان را با دولتها و سیاستمداران داخلی تنظیم و آغاز میکنند تا یک ساختار سیاسی استعماری را شکل دهند. قرارداد ۱۹۱۹ از اینجا متولد میشود و گفته میشود که این مذاکرات زیر نظر مستقیم احمدشاه به انجام رسیده است. اینها هیچ اهمیتی ندارد، چون احمدشاه از اداره دربار خودش نیز عاجز است. یک جوانک مریض و دلباخته فرهنگ اروپایی است که کم توجه به فرهنگ ایرانی بود و حتی بیعلاقه و کمانگیزه برای پادشاهی در ایران بود. البته برای این موضوع اختلاف نظرهایی وجود دارد چون احمدشاه در یکسری جاها با ۱۹۱۹ مخالفت کرده است. محور کار جالب است. در آن زمان یک وزیر خارجه به نام مسعود انصاری (مشاورالممالک) داشتیم. از نظر انگلیسیها این آدم قابل اعتماد نیست و روحیه ملیگرایی و میهنپرستی دارد و نمیتوان با او کار کرد. در مذاکرات ۱۹۱۹ که نزدیک به ۴ ماه طول میکشد، آقای انصاری به هیچ عنوان حضور ندارد و بعد از مدتی وثوقالدوله او را کنار میزند و از جایگاهش برداشته میشود. وثوقالدوله نصرت فیروز را میآورد و در مذاکرات نیز حضور دارد. بعد از آن سید ضیاء طباطبایی روی کار میآید. با اینکه در آن زمان سید ضیاء روزنامهنگار بوده است، اما در نشستهای محرمانه حضور داشته است. علیرغم اینکه در آن دوره مانند اکنون مطبوعات مستقل وجود نداشت، شهود به آن معنا نبود، نفوذ رجال مستقل یا مخالف در دربار بسیار ضعیف بود اما انگلیسیها حواسشان بود تا این مذاکرات در داخل دربار انجام نشود. این مذاکرات را در منطقه قصران امروز انجام میدهند که در محدوده میگون(فشم) قرار میگیرد. در آنجا عمارتی وجود داشت که کل مذاکرات در آنجا انجام میشود و این ۴ ماه را در آنجا زندگی میکنند. چون آن زمان فصل تابستان نیز بود، ادعای اصلی این است که چون هوا گرم است آن جا رفتهاند اما واقعیت این نیست.
مطابق با مفاد ۱۹۱۹ که دو بخش دارد: امورات لشکری و کشوری ایران زیر نظر مستشاران خارجی تنظیم، تصویب و اجرا خواهد شد. وقتی امور لشکری و کشوری اضافه میشود، یعنی تمام امور حاکمیتی و اجرایی در اختیار بیگانگان قرار میگیرد. دربند اول آن نیز ذکر میشود که ما قویاً استقلال و تمامیت ارضی ایران را به رسمیت میشناسیم و به آن خدشه وارد نکنیم. اما شش ماده برای آن وجود دارد که تمام آن نقض تمامیت ارضی ایران است. امور مالی، راهسازی، راه آهنسازی، امور نظامی، تربیت نیروی نظامی لجستیکی و همهچیز در اختیار و تصویب آنان قرار میگیرد. یعنی اگر ایران بخواهد از آمریکا سلاح بخرد، حتماً باید نظر مستشار انگلیسی جلب شود.
اولاً قرارداد ۱۹۱۹، قراردادی است که ایران را بهطور کامل در اختیار انگلستان قرار میدهد و در دعوای جنگ قدرتهای اروپایی، ایران را ذیل پرچم انگلستان قرار میدهد. این اوضاع آنقدر افتضاح است که حتی افراد بابی ازلی با این قرارداد مخالفت میکنند. بعضی از نمایندگان که به آنگلوفیل(۱) یا غربزدگی مشهور هستند، نیز مخالفت خود را نشان میدهند. هم سید حسن مدرس، هم مصطفیالممالک و هم یحیی دولتآبادی را در گروه مخالفان داریم که از طیفهای مختلف هستند و در کنار هم مخالفت میکنند. اذلیهای تبریز مخالفت میکنند. به نظر بنده این قرارداد نیاز به خواندن و بررسی مجدد دارد، فراتر از چیزی که آن دوره حساسیت داشت و کتابهایی نوشته شد. باید اسناد جدید ذیل آن تحولات مجدد مطالعه شود. جالب این است که وقتی به دنبال آن اعترضات قرارداد لغو میشود و انگلیسیها تیرشان به سنگ میخورد کمتر از یک سال رضاخان را روی کار می آورند و وقتی میبینند که نمیتوانند به آن قرارداد تکیه کنند تحت عنوان ملیگرایی و دفاع از مرزها رضاخان قزاق را حمایت میکنند و از او یک چهره ملی و یک منجی میسازند و بالافاصله کودتا قزاقی رخ میدهد و حکومت پهلوی شکل میگیرد.
ادامه دارد…
۱- کسی که طرف دار انگلستان است ، انگلیس دوست
در این پرونده بنا به بازخوانی و انتشار مصاحبههای کمتر دیده شده «آیت الله سید علی خامنهای» با رسانههای مختلف داخلی و خارجی در دوران ریاست جمهوری داریم.
حقوق شهروندی در اندیشه امامین انقلاب اسلامی(۱8)
دیدگاه بگذارید