Sorry. No data so far.
باید بیان کرد که فتنهی آمریکایی سه مرحله دارد؛ مرحله اول جنگ و درگیری (هرج و مرج)، مرحله دوم بحث تجزیه با مدل کردستان، مرحله سوم در حوزه مباحث فرهنگی و اجتماعی است. هر سه سطح از این مرحلهها را میتوانیم بر اساس هرج و مرج و سازندگی که خانم رایس مطرح کرد، کاملاً تبیین نمود. این نشان میدهد که اهداف آمریکا در منطقه ثابت است و در واقع به نوعی روشهایش را بهینه و بازسازی میکند و فقط در روش و آرایش تغییر تغییر ایجاد میکند.
پایگاه تحلیلی مصداق/ در بخش اوّل از گفتگو با دکتر عبدالله مرادی کارشناس مسائل خاورمیانه سابقه و نقش فتنه آمریکایی در منطقه مورد بحث و تحلیل قرار گرفت. در ادامه و بخشپایانی این مصاحبه به جزئیات این پدیده در عراق پرداختیم که به شرح زیر ارائه میگردد:
منطبق بر همان چیزی که جو بایدن در سال ۲۰۰۷ گفته بود که عراق آیندهای جز تجزیه به سه کشور ندارد. در اینجا ماجرای کردستان پیش میآید. در این مورد نقش اروپاییها خیلی پر رنگ تر بود. یعنی زمانی که ما از آمریکا صحبت میکنیم، تصورمان از آمریکا یک چارچوب نظام سلطه باشد که یک تقسیم کار دارد. در حوزهی کُردی فرانسه از دیر باز نقش پررنگی داشته و در این مقطع اخیر نیز باز هم نقشش در حوزه کردستان خیلی پررنگ بود تا با جدا کردن کردستان، عراقی که هنوز از پای در نیامده را از پای در بیاورند. بالاخره این نیز با تدبیری که جمهوری اسلامی ایران داشت و اتحادی که در عراق به وجود آمد، ماجرای کردستان نیز به شکلی مفتضحانه به شکست انجامید. به عبارتی شکست کردستان خیلی مفتضحتر از شکست داعش بود. تا به مقطع فعلی میرسیم. انتخابات برگزار شد و نظام پارلمانی عراق که یک سری چالشها با داعش داشت و بعد به یک ثبات و به نوعی آرامش رسید. امّا ما میتوانیم همه این تحولات اخیر را بر مبنای همان هرج و مرج سازنده تبیین کنیم. این الگو هنوز تمام نشده است. دوره ترامپ هم که آغاز میشود، باز به لحاظ رفتاری در منطقه غرب آسیا همان تداوم دوره اوباما میباشد. فقط با ادبیات متفاوت؛ تمرکز ترامپ به جای بازیگران جنگ نیابتی که مانند داعش باشد، به سمت بازیگران دولتی مانند عربستان، اردن و مصر رفته است. امّا مدل رفتاری همان مدل است. مدل رفتاری این است که شما در بیرون از منطقه بایستید -برعکس زمان بوش که در داخل منطقه حضور داشت- بیرون از منطقه بایستیم و احتمالاً نیروهای را نظامی را نیز کمتر کنید. امّا تمرکزت را بر ایجاد هرج و مرج در منطقه بگذاری تا بازیگران خودشان با یکدیگر درگیر شوند. درواقع این مدل در عراق به صورت کامل در دوران ترامپ نیز دارد تکرار میشود. یعنی آمریکا بیرون از مهلکه میایستد و هزینه کمتری پرداخت میکند. ولی ویژگی فتنه اخیر این است که برخلاف دوران بوش که کاملاً نظامی بوده است. در دوران اوباما سیاسی بوده است ولی در این دوره رنگ و بوی فرهنگی و اجتماعیاش قویتر است و توانش در حوزه مباحث رسانهای و افکار عمومی خیلی موثرتر از دوران قبلی است. پس به طور مرتب این فتنهی آمریکای دارد به یک مدل جدیدتری باز تولید پیدا میکند.
عراق یک واقعیت دارد؛ جامعه بسیار جوان، جامعهای که خواستهای عمومی مردم به مقدار ضعیف نیز پاسخ داده نمیشود جون فساد و ناکارآمدی وجود دارد. فاقد زیرساخت است و این کشور آن قوام لازم را ندارد و این یک واقعیت در مورد عراق است. در اینجا همه چیز فراهم میشود تا آمریکا در حوزه فرهنگی و اجتماعی آن نفوذ خودش را انجام دهد. ببینید شما اکنون در عراق میزان فعالیت سازمانهای مردم نهادِ (NGO) آمریکایی بسیار بالا میباشد. کما اینکه حتی گفته میشود که سازمانهای مردم نهاد همجنسگرایی هم در عراق فعالیت میکند. در عراقی که جامعه آن بطور کلی چه شیعیان و چه اهل سنت آن دیندار هستند و جامعهی دینداری به حساب میآید. برنامهای مانند پروژه رهبران جوان جهانی در عراق در حال اجرا شدن است. در اعتراضات چندین مورد از آن داشتیم. افرادی که در آن پروژه تربیت شده و رشد کرده بودند در اعتراضات نقش موثری داشتند. هم چنین بحث آموزش و دانشجویانی که برای ارائه به خارج میروند. در این جامعه زمانی که زیرساخت فراهم نیست و جامعه هم معترض این است، در این زمان یک سری شخصیتها و استادان جوان که وابسته به آمریکا هستند میآیند و این دوباره به سمت همان پروژههای سابق میرود. به نظر میرسد این چیزی که اکنون در عراق وجود بسترش، بستر واقعی و خواست جامعه است؟ در بستر یک جامعه کسی اعتراض میکند؟ یک چیز ساده در عراق صورت نمیگیرد و متاسفانه درجه فساد به قدری بالا است که میزان احساس فساد در عراق طبق شاخصهای بینالمللی رتبهی صدوشصتوششم دنیا است. یعنی یک کار ساده هم در عراق بدون فساد راه نمیافتد. در این شرایط چیزی که اتفاق میافتد، اعتراضات به حق مردمی است. امّا زیرساخت اجتماعی و رسانهای از سوی آمریکا فراهم است. از جمله شبکهی آمریکایی الحره، شبکه العربیه که از قبل هم فعال بود و الحدث هم که اخیراً به این جمع اضافه شده؛ این شبکهها، شبکههایی هستند که بصورت مستمر در این سالها کار کردند و در سالهای اوّل نتوانستند کاری کنند. چون یک تصویر در جامعه وجود داشت که اینان همراه با تروریستها هستند و نتوانستند با بستر جامعه ارتباط بگیرند. به نظر میرسد که به سمت شناخت فضای جامعه رفتهاند و دارند به خوبی موج سواری میکنند. من قبول ندارم حتی آنهایی که در صحنه عملی در عراق در خیاباناند، شاید بیش از ده درصدشان یک گلایه هم از ایران نداشته باشند. منتها شبکههای مجازی و در واقع رسانههای غربی و عربی، تصویر ایران ستیزانهای از این اعتراضات به دو علت نشان میدهند. اولاً در واقع هم برای تظاهرات کنندهها یک هدفی را خلق کنند. چون بیان شد این اعتراضات رهبری- هدفگذاری مشخصی ندارد و نه خیلی تشکیلات مشخصی هم دارد. در این وضعیت ممکن است اعتراضات خیلی گسترده شود امّا یک خلا وجود دارد که آن خلا رهبری و هدفگذاری است. متاسفانه چیزی که در این شرایط میتواند اینگونه اعتراضات را به انحراف بکشاند، آن رسانه قدرتمندی است که یک هدف برای معترضین خلق میکند.
مخاطب این هدف صرفاً مخاطب عراقی نیست. مخاطب ایرانی نیز هست. چه بسا برای مخاطب ایرانی این هدفگذاری مهمتر نیز باشد. زمانی که شما به عنوان یک مخاطب ایرانی، یک کلیپ مشاهده میکنید که یک شهروند عراقی، دارد به ایران توهین یا ابراز گلهمندی از آن میکند و یا با حمله عدهای به کنسولگری ایران و آتش زدن آن اثر این صحنهها برای مخاطب ایرانی خیلی بیشتر از مخاطب عراقی میباشد. لذا من به نظرم میرسد که این بٌعد قدرتمند فضای رسانهای برای اثرگذاری بر مخاطب ایرانی است. شاید اینقدر که ما اکنون فکر میکنیم تظاهرات عراق ایران ستیزی است، عراقیها خودشان چنین تصوری را ندارند. و اصلاً باوری ندارند. چون ایران در آنجا اصلاً موضوعیت ندارد. ایران مگر تا چه حدی در عراق نفوذ دارد یا چند نفر از نیروهای وابسته به ایران در آنجا هستند که عراقیها اینگونه گلهمند باشند. عراق یک نظام دموکراتیک است. ولو فرض کنیم که مردم ناراحت اند، دولت حاکم انتخاب خود مردم بوده است و هیچ ساز و کاری برای محدود کردن انتخاب مردم وجود نداشته. نظام کاملاً دموکراسی بوده است و مردم رای دادهاند و همینها بالا آمدهاند. همینها هم همهی جریانات سیاسی موجود هستند جز بعثیها که از این سیستم حذف شدند، بقیه جریانات تا حدی حضور دارند. از کمونیستها تا شیعیان و اهل سنت و تا کردها همه حضور دارند… همهی جریانها حضور دارند. بنابراین اعتراضات خیلی جهتگیری مشخصی ندارد و این به صورت جعلی دارد ساخته میشود و بیشتر دارد برای ما تولید میشود.
شاید به خاطر همین امر در دوسال اخیر، رهبری در دیدار با موکب داران و سال گذشته در دیدار با نخست وزیر عراق، روی پیوند عمیق بین مردم ایران با عراق تأکید میکنند که این پیوند عمیق هیچگاه شکسته نمیشود. ما بهم پیوستگی فرهنگی به لحاظ هویّت شیعی داریم و هم به لحاظ تاریخی با منطقه بینالنهرین و بخش جنوبی عراق یک پیوند دیرینه داریم و پیوند اجتماعی هم از دوره صفویه و عثمانی داشتهایم.
لذا تلقی من این است که یک جهت بسیار پر رنگ این فتنهی آمریکایی به سمت ایران و افکار عمومی ایران است.و این حرف را در ذهن جامعه ایرانی جا بیندازند که شما در حوزه منطقهای هزینه کردید و جواب نگرفتهاید. مردم منطقه مخالف شما هستند. یعنی در واقع یک بٌعد طرفداری از مردم نیز میگیرد. این یک سناریویی است که در این چند سال اخیر میتوانیم گوشههای آن را در صحبتهای راهبردی آمریکایی به وضوح ببینیم. در آمریکا در دوره ترامپ، بنیاد دفاع از دموکراسیها به عنوان مهمترین جریان و اندیشکدهای هست که به لحاظ فکری به دولت آمریکا خط میدهد. در هر دولتی یک یا دو اندیشکده به لحاظ فکری ساپورت کننده دولت میشوند. در دوران ترامپ دفاع از دموکراسیها خیلی موثر است. امّا یکی از نویسندگان مجموعه FDD ایشان در آنجا میگوید گفتمان ایران این است؛ مردم عراق بدانید که آمریکاییها میروند ولی ما همسایه هستیم. همان حرفی که رهبری فرموند. ما همسایهایم و پیوند عمیقی هم داریم. آمریکاییها امروز یا فردا خواهند رفت ولی ما همسایهایم. میگوید که این گفتمان ایرانیها است و ایرانیان توانستهاند با این گفتمان نفوذ پیدا کنند. آمریکاییها اتفاقاً باید به عراقیها خلاف این را بگویند اینکه ایران یک مجموعهای است که برای شما حساسیت برانگیز و دردسرساز است. ما هستیم و نمیخواهیم برویم و این اطمینان را ما باید به هر نحوی ایجاد کنیم که ما نمیخواهیم برویم تا بتوانیم با آن گفتمان ایران را تضعیف کنیم. به اینکه ما با رهبری پیوند عمیق و فرهنگی داریم. باید به همین حمله کنیم.
یک بحثی نیز در بحثهای جنگ های نامتقارن داریم، که بیان میکند که شما باید به نقطه قوت حریف حمله کنید. اگر در جنگ کلاسیک شما به سمت نقطه ضعف میرفتید در جنگی که در منطقه انجام میدهند جنگ نامتقارن است. در دورهی بوش بود که جنگ کلاسیک بود و با ارتش به صحنه آمد. اکنون کاملاً نامتقارن نبرد میکنند. یعنی با مواجه شدن با الگوی مقاومت، آن هم دارد مطابق با مقاومت آرایشش را عوض میکند. در این جریانات دارد به نقطه قوت شما حمله میکند که آن پیوند بین دو ملّت و ریشههای فرهنگیشان میباشد. بنابراین هدف آن افکار عمومی ما است و در واقع خلق هدف برای اعتراض کنندههای عراق میکنند که البته به نظر من موفق نیست. سرانجام، پیشبینی بنده این است به میزانی که افکار عمومی مردم ما از این اتفاقات ضربه میخورد، عراقیها ضربه نخواهند خورد.
برای ما و مردم ما چالشهای هویّتی و فکری ایجاد میکند و زیانش برای ما است. قصه لبنان نیز به همین صورت و باز برای ما یک مقدار تاثیرش بیشتر است. چون باز مخاطب ما تحت فشار قرار میگیرد. از دوره جنگ داعش به این سو، توانستیم یک اجماع در مخاطبان ایرانی ایجاد کنیم. یعنی جامعه ایرانی پذیرفت که شما باید در منطقه حضور داشته باشید. یک نظرسنجی مربوط به دانشگاه ایرلند در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. هشتاد و هفت درصد جامعه موافق حضور ایران در هستند، چون میفهمید که داعش چگونه است. ولی اکنون مخاطب با دیدن این اقدامات دارد ریزش میکند. میگوید شما رفتهاید و در عراق حضور دارید و با مردم عراق میجنگید. چون میگویند دیگر داعشی نیست. این هم مردم عراق که مخالفاند. در مورد سوریه آقایان اصلاح طلب گفتند که داعش که دیگر نیست پس برگردید. متاسفانه این کمی برای ما آسیب زا میباشد.
برای جمع بندی باید بیان کرد که فتنهی آمریکایی سه مرحله دارد؛ مرحله اول جنگ و درگیری (هرج و مرج)بود، مرحله دوم بحث تجزیه با مدل کردستان، مرحله سوم در حوزه مباحث فرهنگی و اجتماعی است. میتوانیم بگوییم که جنگ و اشغال نظامی نیز مرحله ماقبل همهی اینها بوده است. هر سه سطح از این مرحلهها را میتوانیم بر اساس هرج و مرج و سازندگی که فکر میکنم خانم رایس مطرح کرد، کاملاً تبیین نمود. این نشان میدهد که اهداف آمریکا در منطقه ثابت است و در واقع به نوعی روشهایش را بهینه و بازسازی میکند و فقط در روش و آرایش تغییر تغییر ایجاد میکند. برای مثال شما فرض کنید در دورهای که ماجرای داعش بود، عربستان سعودی یک ابزار مهم برای آمریکا بود و قرار نبود که عربستان سعودی رابطهی خوبی با عراق داشته باشد. عربستان سعودی یک عامل فشار سیاسی باشد و شهروندانش هم بروند و انتحاری انجام دهند. امّا در نظم جدید در دوره اخیر، بازی عوض میشود و عربستان باید رابطه خوب برقرار کند و عربستان باید بروند یک ورزشگاه در بصره بسازد و عربستان باید برود و ادعا کند که من شبکه برق شما را بازسازی میکنم. رابطهی خوبی انجام دهد و در نجف کنسولگری راه بیاندازد. چرا. چون قرار است که عربستان از آن حوزه نفوذ فرهنگی و اجتماعی استفاده کند. ما یک پیوستگی بین راهبردهای آمریکا و اقدامات بازیگران همسویشان نیز میبینیم. اگر در مدل دوم، بازیگران هم سوی آمریکا جهت کُردی و سیاسی بودند یا در قصه انتخاب پارلمان سیاسی بودند امّا در حوزه سوم جهت سیاسی هم ابزار آمریکا نیستند و صرفاً در بدنه اجتماعی NGOها و البته آن چماقداران، یعنی هیچگاه این مدل چماقداری آمریکاییان حذف نمیشود. این جزو خوی آمریکاییها است.
در این پرونده بنا به بازخوانی و انتشار مصاحبههای کمتر دیده شده «آیت الله سید علی خامنهای» با رسانههای مختلف داخلی و خارجی در دوران ریاست جمهوری داریم.
حقوق شهروندی در اندیشه امامین انقلاب اسلامی(۱8)