Sorry. No data so far.
نقشه و فتنه آمریکایی در منطقه این است که ما در منطقه نباید دولتهای ملّی را داشته باشیم، بلکه باید این دولتهای ملّی تجزیه شوند. هدف آن نیز تامین امنیّت اسرائیل و یک هرج و مرج سازنده است تا همه باهم درگیر شوند و بعد از سی سال جنگ مذهبی، همه سرخورده از قومیّت و مذهب بیایند به دولتهای کوچک ِضعیف ِ ناسیونالیستی برسند تا تحقق امنیّت اسرائیل به شکل پایداری صورت گیرد.
پایگاه تحلیلی مصداق/ تحولات و نارضایتی مردم عراق در ماههای اخیر همانند اعتراضات به حق مردم در منطقه از وضعیت معیشتی و حتی فساد کارگزاران رنگوبوی آشوب، اغتشاش و تخریب به خود گرفته؛ سرنخهای این فتنهها را به آسانی میتوان در اهداف آمریکاییها و عوامل منطقهای آنها جست؛ از این رو گفتگوی خبرنگار مصداق با دکتر عبدالله مرادی کارشناس مسائل خاورمیانه تقدیم میگردد.
اگر بخواهیم سابقهای در مورد بحث آمریکا به خصوص یازده سپتامبر به این سو شروع کنیم، قبل از یازده سپتامبر همیشه منطقه غرب آسیا برای آمریکا یک اهمیّت راهبردی داشته است. منتها از یازده سپتامبر به این طرف به چند علت اهمیّت غرب آسیا بیشتر شده است. اولاً به آن شکل که خودشان گفتهاند و میگویند، مهمترین تهدید ما از منطقه خاورمیانه است که در آن مقطع تروریسم و دولتهای سرکش به تهبیر خودشان وجود دارد؛ و از ایران، عراق و سوریه نام میبردند. تروریسم به عنوان مهمترین تهدید بود. دوم، مهمترین مسئلهی این بود که نگاه آمریکاییها بعد از مسئله یازده سپتامبر، یک رنگ و بوی ایدئولوژیک و قویای پیدا کرد. یعنی از یازده سپتامبر به بعد میشود گفت که یک نقطه عطف است و نقش رژیم صهیونیستی واضح و علنی میشود، کسانی به سر کار میآیند که دیگر به صورت آشکارا آرمانهای صهیونیستی را بیان میکردند. در واقع این موضوع از یازده سپتامبر خیلی علنی شد و در پی آن جنگهای صلیبی مطرح شد. بنابراین توجه آمریکا به خاورمیانه افزون شد. منتها مدلی که برای منطقه خاورمیانه وجود داشت این بود که ما با توسل به توانمندیای که داریم و بواسطه اینکه اکنون در جایگاه ابرقدرت در نظام تک قطبی قرار داریم دیگر نظام، نظام تک قطبی است و هیچ رقیبی نیز وجود ندارد و ما برای اینکه به امنیّت مطلق برسیم، میتوانیم بهرهگیری از زور را به شکل بیشینه استفاده کنیم و از این نگران نیستیم که کسی یا جریانی یا کشوری بتواند مقابله کند.
به لحاظ مفهمومی. ما یک مفهموم نسبی داریم و همیشه امنیّت را نسبی تعریف میکنیم. میگوییم؛ امنیّت هیچگاه قرار نیست مطلق برقرار شود. همیشه امنیّت نسبی است به ویژه که در دوره نظم دو قطبی شما یک رقیب به نام شوروی دارید. شما در این چارچوب مجبور هستید که تلفیقی از سیاستهای بازدارندگی و همزیستی را باهم داشته باشید تا نظم جهانی به یک نحوی حفظ شود. بعد از سقوط شوروی و به خصوص بعد از یازده سپتامبر، این تلقی به وجود آمد که ما اکنون در مرحلهای هستیم که میتوانیم به امنیّت مطلق برسیم. نقطه مخالف کجا است؟ خاورمیانه که در واقع کشورهای چالشزا هستند و کار تمام شده است. اگر این را برداریم، آن پایان تاریخی که فوکویاما میگفت، محتملاً فراخواهد رسید. امّا این مدل، مدلی بود که قرار شد با لشکرکشی انجام شود. تلقی این بود که ایران، عراق و سوریه را با جنگ نظامی از پیش رو برداشته خواهد شد. برخی از کشورهای عربی نیز همسو با آمریکا هستند ولی جامعه آنها به دلایلی تولید تروریسم میکند مانند عربستان سعودی که با فشارسیاسی، اصلاحات در آموزش و پرورش و شیوههای حکومت داری شان با آمریکا همراه میشوند. دیگر آن تروریستی که قرار بود از عربستان و اردن و جاهای مختلف برخیزد، برنخواهد خواست و لذا آن آرمانشهر آمریکایی و پایان تاریخ محقق خواهد شد. این یک رنگ و بوی خیلی ایدئالیستی، لیبرال دموکراسی به علاوه ایدئالیسم و در واقع مست صهیونیسم داشت آن را تقویت میکرد. خیلی واضح است که این فرضیه به شکست انجامید.
یعنی حدود سال ۲۰۰۵ به این طرف متوجه شدند که دیگر این مدل جواب نمیدهد و شما در همین عراق نیز ماندهاید. کما اینکه در افغانستان هم کاری پیش نبردند. بنابراین میتوان گفت که مدل از ۲۰۰۶-۲۰۰۵ تغییر کرد. این بحث مطرح شد که در این منطقه چالشهایی وجود دارد که به راحتی نمیشود با یک نگاه صفر تا صدی و با نیروی نظامی حل شود. بنابراین از آن مقطع به بعد، فکر کردن به این موضوع پیش آمد که ما چه کنیم تا این نظم منطقه خاورمیانه و غرب آسیا را منطبق بر اهداف خودمان کنیم. در آن زمان بحث هرج و مرج سازنده در انتهای دوره بوش مطرح شد. منطقه را باید به نوعی رها کرد چون در منطقه بازیگران متعارضی به لحاظ هویّت، قومیّت، مذهب، نژاد، دولتی و غیردولتی هستند، مردم منطقه را باید رها کرد تا به نوعی به جان هم بیافتند و از این نابسامانی نظمی آفریده شود. تلقی بر این بود، همانگونه که اروپای قرون وسطا در سال ۱۶۴۸ میلادی، سی سال جنگ مذهبی کردند. امّا بعد از سی سال نظم جدیدی در اروپا متولد شد که نظم دولت-ملّت بود. همین الگو در خاورمیانه نیز محقق میشود.
اگر خاطرتان باشد، در همان مقطع حدود سال ۲۰۰۷ جو بایدن که بعدها معاون آقای اوباما شد و در آن زمان سناتور بود. بیان میکرد که برای عراق هیچ راه حلی وجود ندارد و عراق حتماً باید به سه کشور مختلف تجریه شود. این شروع آن اندیشهها بود که ما چه کاری انجام دهیم تا چالش منطقه را نسبت به خود حل کنیم. زمانی که با نیروی نظامی نتوانستهایم…
از اینجا به بعد میتوانیم وارد مرحله فتنه آمریکایی شویم. این فتنه آمریکایی – حال اگر به جنگ نظامی فتنه نگوییم چون جنگ خیلی آشکار است و نمیتوان بر روی آن اسم فتنه گذاشت- از این سالهای ۲۰۰۵ به بعد فتنه وارد لایه های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی میشود. این مدل در دوره بوش مطرح شد. امّا نکته مهم این است که در دوره اوباما نیز استمرار پیدا کرد و نه تنها استمرار پیدا کرد بلکه پخته و بهینهسازی نیز شد. تلقی این که ما فرض میکنیم رفتارهای آمریکا دولتهای مختلف متعارض است. حداقل به قاطعیت میشود گفت در حوزه مسائل منطقهای در غرب آسیا یک ثبات ملموس داشته است. چون در انتهای دولت بوش به این چارچوب رسیدند و در دوره اوباما نیز تکرار شد و الان نیز همان مسیر دارد به جلو میرود. یعنی ما در دوره ترامپ نیز تفاوتی به لحاظ راهبرد منطقهای در خیلی از مسائل نمیبینیم.
به فتنهی آمریکایی برمیگردیم. فتنه این بود که ما در منطقه نباید دولتهای ملّی را داشته باشیم، بلکه باید این دولتهای ملّی تجزیه شوند. هدف آن نیز تامین امنیّت اسرائیل و یک هرج و مرج سازنده است تا همه باهم درگیر شوند و بعد از سی سال جنگ مذهبی، همه سرخورده از قومیّت و مذهب بیایند به دولتهای کوچک ِضعیف ِ ناسیونالیستی برسند تا تحقق امنیّت اسرائیل به شکل پایداری صورت گیرد. این مدل، مدلی بود که در دوره اوباما داستان داعش اتفاق افتاد. میشود این را گفت، فتنهای که در مقطع و دوره اوباما طراحی شد، فتنهی داعش بود. داعش نیاز به توضیح ندارد و بالاخره همه این آدمهایی که در داعش فعال بودند، نیروهایی وابسته به القاعده بودند که سالها با آمریکایی ها جنگیده بودند. اینکه درواقع آمریکا چگونه توانست با یک طراحی سیاسی و امنیتی دراز مدت – حداقل از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ که اینان ظهور کردند- اینها یک دگردیسی هوّیتی برایشان ایجاد کردند و به جای اینکه جهت جهاد را متوجه آمریکا کنند، کما اینکه سابقاً آقای بن لادن متوجه آمریکا بود. امّا جهت جهاد به درون سرزمین های اسلامی بازگشت و بحث خلافت مطرح شد. (در بین نیروهایی که از غرب وارد داعش شدند، یک ویژگی های مشترک داشتند. و آن هم این که اکثریت آنها به نحو عجیبی اصرار بر این داشتند که باید خلافت را تاسیس کنیم. این ویژگی در نیروهای بومی داعش خیلی کمتر وجود داشت. نگاه همه آنها جهاد بود. حال این جهاد میتوانست متوجه آمریکاییها یا شیعیان باشد. امّا به دنبال ایجاد خلاف، دنبال یک هدف بلند مدت بودند. منتها نیروهایی که از کشورهای اروپایی به داعش آمدند تا اینکه اخیراً ابوالحسن المهاجر سخنگوی آمریکایی داعش کشته شد که اسم او جان توماس بود و یک مقاله مفصل نیز نشریات در مورد زندگی این فرد نوشتهاند و ترجمه هم شده است. یک آمریکایی که سخنگوی داعش شد و اخیراً نیز به قتل رسید. یک روز بعد از ابوبکر البغدادی گفتند که این جان توماس هم کشته شده است. اینان یک اصرار ویژهای داشتند که ما با هر روزی که تحقق خلافت را به تعویق میاندازیم مرتکب یک گناه کبیره میشویم.) اگر این خلافت تاسیس شود چه ویژگیای دارد. خلاف اوّلین کاری که برای استقرار خودش باید انجام داد این است که نیروهای مخالف سرزمین خودش را پاکسازی کند. نیروهایی که مخالف هستند چه کسانی هستند؟ اهل سنت، شیعیان، گروههای طرفدار دموکراسی، لیبرالیسم و… ابوبکر البغدادی یک جمله مشهور داد که در آنجا میگوید؛ دو سایبان بیشتر وجود ندارد. سایبان کفر و سایبان ایمان؛ در سایبان کفر از همه صلیبیان، شیعیان، ایرانیان، اهل سنت به طور کامل نام میبرد. یک سایبان هم داریم که سایبان ایمان است و فقط ما جزو آن هستیم. زمانی که این سایبان ایمان میخواهد شکل بگیرد و هدف را نیز ایجاد خلافت میگذاری، بنابراین میآید جهت جهادش را متوجه داخل سرزمینهای اسلامی میکند و برای میزان خونریزی که داعش انجام میدهد میتوان گفت که بخش کمی از آن متوجه شیعیان بود که ما درک کردیم. بخش خیلی زیادی از آن متوجه خود جامعه اهل سنت بود. کما اینکه در خود نیروهای القاعده نیز اختلافات سنگینی به وجود آمد که شما دارید خون مجاهدین را بر زمین میریزید. در این حد سطح قصاوت داعش بالا بود.
پس گام اول آن فتنه آمریکایی در راستای هرج و مرج سازنده به نظر من این بود که با فتنه داعش یک جنگ مذهبی سراسری اتفاق بیافتد. داعش با تدبیری که جمهوری اسلامی ایران داشت، علی رغم حمایتها و طراحیهای آمریکا، به شکست انجامید. ما میبینیم که تقریباً داعش دارد به انتهای کار میرسد و اکثراً پذیرفتهاند که داعش دارد به پایان میرسد، در عراق کارش تمام شد و در سوریه نیز دارد نفسهای آخر را میکشد، قصه کردستان کلید خورد. در واقع این گام بعدی فتنهی آمریکایی بود. ادامه دارد…
در این پرونده بنا به بازخوانی و انتشار مصاحبههای کمتر دیده شده «آیت الله سید علی خامنهای» با رسانههای مختلف داخلی و خارجی در دوران ریاست جمهوری داریم.
حقوق شهروندی در اندیشه امامین انقلاب اسلامی(۱8)
دیدگاه بگذارید