بازخوانی نقش مقام معظم رهبری در حماسه دفاع مقدس با معرفی کتاب امیر حماسهها در گفتگو با علی مولوینیا.
بازخوانی نقش مقام معظم رهبری در حماسه دفاع مقدس

پایگاه تحلیلی مصداق/ هفته دفاع مقدس بهانهی گفتگوی ما با آقای علی مولوینیا بود که سالها قبل با دسته بندی خاطرات و بیانات رهبر انقلاب کتابی با عنوان «امیر حماسهها» به رشتهی تحریر در آورده تا شاید نقش و تاثیر رهبر معظم انقلاب در دفاع مقدس که تا همین امروز کمتر کسی به آن پرداخته روشن شود.
مصداق: یک معرفی کوتاه از کتاب تان داشته باشید. ایده این کتاب و جمع آوری این اطلاعات از کجا به ذهن تان رسید و روش کار را توضیح دهید که به چه صورتی بوده است.
سال هشتاد، یک پروژه تحت عنوان عوامل معنویات فرهنگی دفاع مقدس از ستاد کل نیروهای مسلح به پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه واگذار شد. ما در آن جا حدود دوازده سال مشغول کار پژوهش بودیم. این کتاب در هفت جلد و هر کتاب برای یک موضوع بود. برای مثال باورهای دینی یک جلد، ارزشهای اسلامی، فرهنگ عاشورا نوشتهی آقای دکتر سنگری، رهبری حضرت امام نوشته آقای شیداییان، نقش روحانیت نوشتهی بنده، کتاب تبلیغات نوشته آقای صابر امامی، کتاب هنر و ادبیات و… در نهایت این هفت جلد کتاب دربارهی عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس منتشر شد.
ما در کتاب روحانیت، پیشینه جهادی روحانیت را آوردیم. یکی از روحانیونی که در دفاع مقدس نقش به سزایی داشت، حضرت آقا بودند. ما یک فصل از کتاب نقش روحانیت را به ایشان اختصاص دادیم. فصلهای قبل از آن مربوط به فتاوای جهادی مراجع اختصاص داشت؛ برای مثال در نهضت عراق، نهضت تنباکو، بحثهای میرزای قمی برای جنگهای ایران و روس بود که فتوا دادن و به رزمندگان اسلامی دوره قاجار کمکهای مالی کردند. در بخشهای دیگر ما آمدیم به نقش مراجع تقلید مانند آقای گلپایگانی و آقای نجفی پرداختیم و یک کتاب مفصل و خوبی شده است. کتاب تحقیقی خیلی خوبی است و یک گروه علمی هم در راس کار بودند و همهی این هفت جلد را بررسی و تایید کردند. این هفت جلد کتاب در جشنواره سلمان عنوان سوم را کسب کرد.
بعد از این با هماهنگی پژوهشکده بخشی که مربوط به رهبری و دفاع مقدس بود را به عنوان کتابی مستقل منتشر کردیم. در سال ۸۲ که این کتاب آماده شده پایگاه اطلاع رسانی رهبر به این پویایی امروز فعال نبود. قبل از سال هشتاد بود که ما این کتاب را آماده کردیم. این کتاب در اوّلین چاپ با عنوان «حماسه حضور» چاپ شده؛ امّا بعد در سه چاپ اخیر اسم آن را به «امیر حماسه» تغییر دادیم. اخیراً یعنی برای چاپ آخر، سردار سید رحیم صفوی مقدمهای برای آن نوشتند. نکاتی که محاسن کتاب بوده است را در مقدمه ذکر کرده و به نقش رهبری اشارهای کرده است و کار خوبی شده است. سبک کار ما هم به این صورت بوده که مبنای تدوین کتاب را خاطرات شخص رهبری گذاشتیم. نه این که دیگران درباره حضور ایشان صحبت کنند. برای مثال نیامدیم بگوییم آقا رحیم، آقا محسن و یا سردارهای دیگر و ارتشیها مثلاً مانند آقای سرلشگر سلیمی فرمانده ارتش چه چیزهایی گفتهاند؛ ما به دنبال اینها نرفتیم. ما هر چه که مستند در کلام حضرت آقا بود را پرورش دادیم.
برای مثال به طور فرض آمدیم در رابطه با فتح خرمشهر اگر حضرت آقا مطالبی داشتند بر اساس سنوات تاریخی عملیاتهای دفاع مقدس این کتاب را چیدهایم. یعنی چیدمان فصلهای کتاب بر اساس همان آغاز جنگ و جنگهای نامنظم که حضرت آقا و شهید چمران هم جزو بنیانگذارانآن بودند است. ما همینطور به شکل سنواتی جلو آمدهایم برای مثال ایشان گفتنهاند که من در سوسنگرد به این جا رفتم و فلان کار را کردم و در آبادان این را انجام دادم. ما آمدیم قبل این خاطرات یک ورودی و یک مقدمه نوشتهایم برای مثال جنگ نامنظم چه بوده و چه زمانی ایجاد شده است. بعد از آن آمدهایم نقش حضرت آقا را در آن مبدا از خاطرات خودشان نقد کردهایم. یعنی ما چیزی اضافه از خودمان نداریم. آن موقع یک سری کتابهایی در رابطه با دو دوره ریاست جمهوری آقا چاپ شد. یک کتابی بود به نام مصاحبهها که مجموعه مصاحبههای رئیس جمهور آن زمان که حضرت آقا بودند، در دو جلد چاپ شد. این کتاب جزو منابع اصلی ما بود. بعداً کتابی برای دوره دوم ریاست جمهوری حضرت آقا چاپ شده که اسم آن چهار ساله دوم بود. در بخش توضیح نوشته بود گزارش دوره دوم ریاست جمهوری آیت الله خامنهای که این کتاب را در بازار ندیدهام. امّا در کتابخانهها موجود است. یک کتاب دیگر به نام چهار سالهی دوم است که مطالب داخل آن یک گزارش عملکرد از دوره ریاست جمهوری آقا به صورت تصویری نیز میباشد. عکسهای رنگی از رئیس جمهورها، ملاقاتها و حضور ایشان در سازمان ملل و… ما اینها را بیشتر مبنای خاطرات گذاشتیم و بعد مجله پیام انقلاب سپاه مثلاً همان زمان که آقا این خاطرات را گفته بودند، یک سری مطالب را آورده بودند. مرکز مطالعات جنگ یک روز شمار داشت و به صورت جلدهای گالینگور چاپ شده است. اینها در پنجاه و هفت جلد رحلی است. من تا آن زمان که چاپ شده بود از این منابع همه را خواندهام و هر جا که آقا مطلبی داشته است و خود ایشان مطلبی گفته است را آورده ام.
ببینید مثلاً حضرت آقا میگویند سوسنگرد این گونه بودیم، آبادان به آن شکل بودیم و در جنگهای نامنظم فلان کار را کردیم، تمام استنادش به مطالب خود رهبری است و تعریف دیگران نیست که بگوییم کم یا زیاد شده است. عین مطلبی است که آقا فرمودهاند. اینها به علاوه نرم افزار حدیث ولایت که بعضی از سخنرانیها و خطبههای نماز جمعه حضرت آقا را شامل میشود، منابع ما بود. گاهی آن زمان که از جبهه میآمدند و در خطبهها سخنرانی میکردند و تیکههایی که از دفاع مقدس میگفتند. خمیرمایه کتاب ما، بیشتر مطالب شخص رهبری بوده است و چینشهایی که ما داشتیم به این صورت بوده است. کتاب نقش روحانیت خیلی به ما کمک کرد. یک مطلبی را از رهبری در مقدمه کتاب آوردهام که به نظر من این دستهبندی را خیلی خوب نشان میدهد که ما آغاز کتاب آن را به نام «خاطرات من» آوردهایم. حضرت آقا در اولین سالگرد جنگ یک سخنرانی داشتند و در آن جا فرمودند که من خاطراتی خوبی از جنگ دارم و این خاطرات به چند قسمت تقسیم میشود. یک دسته مربوط به پیروزیها و پیشرفتهای ما است یک دسته دیگر مربوط به مشاهده روحیه بسیار خوبی است که از رزمندگان دیده ایم. بعد آقا در این جا خودش مصداقهایی آورده است مثلا در نمونه پیشرفتها و پیروزیها میگوید: «من خودم در بعضی مراحل بودم و از نزدیک دیده ام. از جمله روز حمله ۱۵ دی یا آن روزی که در اوایل جنگ در مهرماه و اوایل آبان بود که شنیدیم عراق در حال حمله به فولی آباد اهواز است و ما همگی حدود پنجاه نفر برای حراست آن مناطق به آن جا رفتیم.» خود حضرت آقا میگوید این جا، جای حساسی بود و ما پنجاه نفری به آن جا رفتیم تا دفاع کنیم. بخشهایی که مربوط به موردهای دیگر میشود، مثلاً روحیه خوبی که در رزمندگان مشاهده کرده است، نمونههایی را آورده است. خاطراتی از این جنس است و چون کلام خود حضرت آقاست، خیلی شیرین است.
مصداق: حال از این مقدمه بگذریم و به سراغ سوال دوم میرویم. دربارهی نقش حضرت آقا در بحث شکلگیری جنگهای نامنظم همراه با شهید چمران، در کتابتان خاطراتی دارید؟
بله در همان اوایل کتاب، توضیحاتی در این مورد وجود دارد. من یک پاورقی کوچک نوشتهام که جنگهای نامنظم چه بوده است. ستاد جنگهای نامنظم، ستادی است که در دهه ۱۳۶۰ برای فرماندهی جنگهای چریکی برپا شد. اینها در واقع مربوط به زمانی بوده است که ما دستور حضرت امام برای تشکیل سه نیروی سپاه، دریایی، زمینی و هوایی را نداشتیم. یعنی قبل از این بوده است که سپاه خودش را سازماندهی کند. ما در آن زمان کار شهری داشتیم. یا در کردستان جنگ داشتیم و بحثهای حزب دموکرات و کومله بوده است یا در شهر بحث منافقین، خلق عرب و خلق ترکمن بوده است. این ستاد مسئولیت عملیاتهای محدود در ابتدای جنگ تحمیلی را بر عهده داشته و فرماندهی این ستاد با شهید مصطفی چمران، وزیر دفاع وقت، بوده است. با شهادت ایشان در بهار سال ۱۳۶۰، این ستاد جایگاه و فعالیت خود را از دست میدهد. امّا سه سال بعد در سال ۶۳، قرارگاه رمضان در کرمانشاه برای جنگهای نامنظم برپا شد که هدف عمده آن نفوذ در خاک عراق و انجام عملیاتهای نامنظم در کردستان عراق بود. آن بخشی که حضرت آقا در آن بودند مربوط به سال ۶۰ است. سال ۶۰ قبل از شهادت شهید چمران است که خود حضرت آقا در آن جا مطالب خیلی جالبی دارند. در ابتدای کتاب این مطلب وجود دارد که نقش ایشان چه بوده است. خود ایشان میگویند در جنگهای نامنظم، مرحوم شهید چمران و بنده مشترکاً آن واحد را به وجود آوردیم. یعنی خود حضرت آقا جزو موسسین جنگهای نامنظم بوده است. حضرت آقا میفرماید: «در میان این تاریکیها و غبار و کدورتهایی که از اشغال سرزمین مان فضا را گرفته بود، از بزرگواریها و ایمانی که این برادران در جنگهای نامنظم از خود نشان دادند، گاهی واقعاً یک برقهایی میزد که من در این زمینه خاطرات خوبی دارم.» که پنج خاطره یک حدوداً پاراگرافی در کتاب موجود است.
مصداق: امکان دارد یکی از اینها را به انتخاب خودتان برای ما بخوانید.
بله ایشان فرمودند: «از جمله خاطره آن افسری است که پیش من آمد. شبهای اولی بود که ما به اهواز رفته بودیم و با گریه از من خواست که هر شب او را با خودم ببرم. چون هر شب برای نفوذ و دستبرد میرفتیم و او میدید که ما هر شب با مرحوم چمران میرویم، یک عده از ده تا بیست نفر به طرف دشمن میرفتند. یک شب گریه کرد و گفت من را همراه خودتان ببرید که شاید بتوانم شهید شوم؛ یا در همین عملیات شبانه در یکی از واحدهای خودمان در حال گشتن بودم که دیدم پهلوی تانک آن درجه دار محافظ تانک ایستاده است و در حال خواندن نماز شب است. ساعت حدود سه و سی دقیقه نصف شب بود.»
اینها دوتا خاطره کوتاه بود یک خاطره دیگری هم دارند که میگویند: «بار آخر در محرم من و دکتر چمران و دیگران از ستاد لشکر برگشته بودیم. خسته و کوفته و بحث کرده. کارها لنگ شده بود و ما داشتیم با مرحوم دکتر چمران در حالی که در گوشه اتاقی در حال استراحت نشسته بودیم، بحث میکردیم که فردا صبح چه کنیم. چکار کنیم، چگونه حرکت کنیم، کی حرکت کنیم و چه کسی برود. یک جوان بود محافظ دکتر چمران به نام اکبر جوان برازندهای بود. خیلی مودب، عاقل، پرهوش، قوی، شجاع، زیبا، قد بلند و خلاصه این که از همه جهت برازنده بود. پدرش یکی دو بار به اهواز آمده بود. هم پسرش آنجا کار میکرد و هم پدرش. پدرش پول میآورد و میداد. حال پسرش که سرباز بود کار میکرد و در معرض شهادت بود هیچ سی هزار تومان، چهل هزار تومان برای مخارج ستاد ما پول میآورد. این پسر آن جا ایستاده بود و ما داشتیم آن جا صحبت میکردیم و او گوش میکرد. من همین طور که نگاهی به هیکل این جوان کردم، دیدم مثل این که او را در حال شهادت میبینم. اصلاً نور شهادت را گویا در همهی وجنات او، من دیدم. از او خوشم آمد و گفتم اکبر جان بنشین پهلوی ما. گفت من هستم خدمتتان نشست. داشتند زحمت میکشیدند برای واحدهایی که جلو بودند و فردا قرار بود تگ کنند. فردا صبح زود اکبر با چمران رفت و اینها خیلی جلو بودند. مرحوم دکتر چمران و چند نفر با اکبر خیلی جلوتر از واحدهای دیگر حرکت میکردند. بعد چمران مجروح شد و اکبر هم همان روز شهید شد. چمران را آوردند و جسد اکبر را هم عصر آوردند. واقعاً همان طور که فرض میکردیم همان شد.» حرفی که آقا از شهادت این جوان با این مشخصاتی که از شکل ظاهری اش دادند، میگویند حدس ما درست از کار در آمد و آن جوان همان روز بعد که ما دیده بودیمش به شهادت رسید. حال این بحث جنگ نامنظم است.
مصداق/ در کتابتان خاطرهای از حضرت آقا درجهت عدم کفایت بنیصدر، هست؟ یکی از افرادی که خیلی تاثیرگذار بوده است برای این که این اتفاق بیفتد خود حضرت آقا بودند. میخواهم ببینم که ایشان چنین موضوعی را کردهاند؟
ببینید حضرت آقا برای کار شکنیهای بنی صدر خاطره دارند. حضرت آقا میفرمایند که سپاه در زمان بنی صدر دو مشکل داشت. یکی نداشتن سازمان رزم بود دوم نداشتن سازمان رزم و فقدان تسلیحات و تجهیزات بعد در این جا حضرت آقا خودشان میفرمایند. سپاه فرماندهی و انسجام نداشت و با سپاه امروز خیلی فرق میکرد. حضرت آقا میگوید ما اولین بار در اهواز نشستیم و طرح تیپهای سپاه را ریختیم. میگویند من در آن جا مطالبی را عرض کردم که خلاصهاش این بود: «چرا سپاه سازماندهی نمیشود و تیپ تشکیل نمیدهد. آن روزها ما حتی فکر نمیکردیم که سپاه تیپ تشکیل بدهد چه برسد لشکر و یا نیروهای منسجم دیگری را سازماندهی کند.» آقا میفرمایند: «یکی از دردهای بزرگ سپاه در آن روز نداشتن تجهیزات بود. ولی هر بار که اینها برای دریافت امکان کوچکی به ما مراجعه میکردند با ترش رویی بنیصدر مواجه میشدند. فراموش نمیکنم که گاهی برای تهیه پنجاه قبضه آرپیجی یک غصه بزرگ درست میشد. وقتی بچههای سپاه برای دریافت سلاح میآمدند تا عملیات کنند و ما را در جریان گذاشتند، با لشکر ۹۲زرهی اهواز تماس میگرفتیم و نیاز آنها را میگفتیم، میگفتند که نداریم. به تهران تلفن میکردیم، میگفتند نیست. اصلاً به سختی به اینها امکانات داده شد. خمپاره، تفنگهای انفرادی و انواع گلوله و فشنگ را هم به اینان نمیدادند. حال پشتیبانی توپخانه بماند» میگوید این درحالی بود که ما مرتب به بنی صدر میگفتیم حمله کنید. میگفت آماده نیستیم و نمیتوانیم. آقا میگوید: «بنی صدر چیزی در مورد مسائل جنگی نمیدانست. یک روز این موضوع را در حضور بنی صدر، خدمت امام عرض کردم که یک دفعه بنی صدر آشفته شد و گفت من تاریخ دو هزارو پانصد ساله ارتش ایران را و تاریخ شاهنشاهی را بلد هستم. چطور شما میگویید وارد نیستم. گفتم وضع کنونی ارتش با وضع ارتش در آن موقع فرق میکند و حقیقت نیز همین بود ولی او قبول نداشت» آقا میگوید: «منطقه دارخوین در نزدیک آبادان که خط مقدم ما بود، ما چند تا خمپاره میخواستیم، اینان خمپاره نمیدادند. با چهار قبضه خمپاره آن جا را گرفتیم و خط را برای عراق سد کردیم و دیگر نتوانست از پل دارخوین جلوتر بیاید.» میدانید که حضرت آقا، شهید بهشتی و آقایهاشمی سه نفری بودند که همیشه با بنیصدر بر سر آن مواضع سیاسیای که داشت و آن طیف فکری لیبرالی و ملّیگرایی که بنی صدر داشت و پشتوانهاش هم منافقین و رجوی بودند، کاملاً همیشه در اصطکاک بودند. حال آن چیزی که من به سن و سال خودم به یاد دارم، طرح را که به مجلس آوردند، بعد از آن بود که حضرت امام فرماندهی کل قوا را به خاطر عدم کفایت بنیصدر و همکاری نکردن او با نیروهای مردمی و سپاه در جنگ و نمایشی کار کردنش عکس و فیلم میگرفت و در روزنامه خودشان که روزنامه انقلاب اسلامی آن موقع بود، چاپ میکردند و تبلیغ میکردند که رئیس جمهور همیشه در خط مقدم هست. روزنامهای داشت که یک ستون برای جبهه داشت. رئیس جمهور در جبهه. هر روز این ستون طوری مینوشت که بنی صدر هر روز در خط مقدم است. بعدها دیگر سر و صدایش در آمد و گفتند که او تا پشت خط دو و سه میآید و سوار موتور میشود و عکس میگیرد و و گزارشگر و خبرنگار همراه خودش میآورد. بعد از این که امام فرماندهی قوا را از بنیصدر گرفت. امام یک نیم خط نوشت که فلانی فرمانده کل قوا نیستند. بعد از آن دیگر عداوت بنیصدر که از قبل با شهید بهشتی، حضرت آقا و آقایهاشمی بود بیشتر شد تا این که آن طرح را در مجلس مطرح کردند. من فکر میکنم که در آن زمان خود حضرت آقا نماینده تهران بود. عدم کفایت سیاسی را مطرح کردند و اکثریت مجلس هم رای دادند که ایشان از ریاست جمهوری عزل شود. ما خیلی در این موضوعات ورود نکردیم. چون جهت کتابمان آن سو نبود. ما یک بخشی داریم، بنی صدر ضعفها و خیانتها. این یک فصل از کتاب ما است. ما آن تحلیل سیاسی، آن طوری که شما مد نظر دارید؛ نداریم. قبل از این که به مطلب رهبری در مورد بنی صدر وارد شویم، آوردهایم که بنی صدر ضعفها و خیانتها. گفتهایم که یک از معضلات جبهه خودی در آغاز تهاجم گسترده عراق، قرار گرفتن بنیصدر در جایگاه فرماندهی کل قوا بود. در حد فاصل اسفند ۵۸ و تا خرداد ۶۰، او علاوه بر رئیس جمهوری این منصب را دارا بود. خیانتها و ضعفهایی بروز داد که به پارهای از آنها میپردازیم. یک؛ مقدم دانستن سیاست بر جنگ. بعد در این جا سه تا چهار پاراگراف از بیانات حضرت آقا را آوردیم. حضرت آقا به این مطلبی که ما تیتر کرده ایم اشاره میکنند. یک سوال ایشان مطرح میکنند و میگویند از تاریخ ۳۰ شهریور ۵۹، حملهی متجاوزان عراقی به خاک ما آغار شد. ۱۳ روز قبل از آن آقای بنیصدر در یک سخنرانی در ۱۷ شهریور ۵۹، با مشتعل کردن آتش اختلافات داخلی و طرح مسائلی که در فارغ ترین اوقات از یک فرد مسئول ناروا و غیر مطبوع است، منشا یک سری خصومتهای داخلی و کدورت میشود. حضرت آقا میفرماید: «آیا بنیصدر از حدوث قریب الوقوع جنگ مطلع نبود یا نه؟ به هر ترتیب یکی از این دو شکل بی تقوایی و بی کفایتی بر آن محتمل است» اکنون بحث ضدیت بنی صدر و فقدان اطلاعات نظامی بنیصدر یک بخش از کتاب ماست. ضدّیت با طرحهایی که خود آقا میدادند، مثلاً آورده ایم که حضرت آقا به عنوان نماینده امام در جبهه در شورای عالی دفاع، طرحهایی داشتند که بنیصدر با همهی طرحهایی که از طرف رهبری مطرح میشد، مخالفت میکرد. خود آقا میفرماید بنی صدر در سفری به عینخوش، مصاحبه کرد و گفت من در عینخوش هستم و عینخوش دست ما است. میگوید: «بعد که بنیصدر از آن جا خارج شد به فاصله دو ساعت عراقیها آن جا را گرفتند. ایشان هم با اینکه به آن جا رفته بود کاری نکرد که نیروهای آن جا استحکام بیشتری داشته باشند.» حضرت آقا میفرماید بنی صدر قهراً متعهد نبوده و سهل انگار و بی توجه نسبت به قضایا بوده است. این بحثهایی که خود رهبری دارند. برای مثال بهانه کمبود تسلیحات ما در زیر مجموعه بنیصدر آوردیم. مطالب خیلی زیاد است. برای مثال آقای تیمسار شهید فکوری، حضرت آقا فصل کوچکی در مورد فکوری دارد. آقا در مورد ایشان میگوید، کارشکنیهایی که بنی صدر در نیروی هوایی میکرده، خود حضرت آقا به مطالبی که شهید فکوری با حضرت آقا مطرح کرده است، استناد میکند. باز استناد ما به کلام آقا میباشد. بهانه کمبود نیرو از بهانههای بنیصدر بوده است. شکستهای نظام پیدرپی که صورت گرفته است. مثلاً یکی از کارهایی که بنی صدر میکرد، ارتش را موازی سپاه به راه میانداخت. یک عملیاتهایی هست که خود حضرت آقا میفرماید در کجا و چه تاریخی و چه عملیاتی خود رهبری بودند. برای مثال عملیات ۲۳ مهر ۵۹، غرب رود خانه کرخه انجام گرفت و شکست خورد. عملیات ۳ آبان و ۵۹ که شکست حصر آبادان بود که شکست خورد. عملیات نصر برای هویزه بود که منجر به شهادت شهید دانشجو علم الهدی شد. عملیات ۲۰ دی ماه ۵۹ با هدف شکست حصر آبادان بود. اینها همه عملیاتهایی بود که بنیصدر برای این که بگوید من به عنوان فرمانده کل قوا دارم کار میکنم. عملیاتهای ناموفقی انجام داد که چهار پنج نمونه اش را آقا به آنها اشاره کردند.
مصداق: شما فرمودید سالها پیش که کار جمعبندی این کتاب انجام شده است، ولی در کل به نقش حضرت آقا در دوران دفاع مقدس و حتی دوران ریاست جمهوری ایشان خیلی محدود پرداخته شده؛ در آن زمان اینطور پرداخت به حضور ایشان خیلی جالب بوده است که شما ریزبینانه عمل کردید. به عنوان صحبت پایانی نکتهای دارید؟
این کتاب ده سال پیش نوشته شده است ولی این چاپ جدید ما که سال نود و پنج بوده است ویرایش کردیم و خیلی از مطالب با آن چاپ قبلیهای ما فرق کرده است. چون در تشکیلات خودمان و در جنگ هم چند روزی بودیم خلاصه این است که هم یک خورده احساس مسئولیت و هم نقش آقا اکنون هم که من نگاه میکنم یک کتابی باشد که نقش ایشان را مستند بگوید وجود ندارد. اطلاعات ما منابع آشکار بوده است اگر ما دسترسی به یک سری احکام نظامی امام و مربوط به حضرت آقا داشتیم یا مثلاً دفتر آقا یک همکاری با ما بکند یا بنیاد آثار حضرت امام همکاریای با ما بکنند ما میتوانیم این کتاب را یک کتاب پر بار بکنیم و مدارک بیاید. و خیلی از مطالب دیگران در مورد حضرت آقا بیاید.
البته کتاب دیگری داریم به نام «شمیم خاطرهها» از زندگی رهبری که ۶-۷ نوبت چاپ شده است و الان یک کتاب از آن را هم نداریم. در این کتاب خاطرات حضرت آقا را بیان کردیم و در کتاب شمیم خاطرهها، خاطرات بزرگان را در مورد وجوه زندگی رهبری بیان کردیم؛ مثلاً بعد اقتصادی آقا، ساده زیستی آقا یا بعد نظامی که از خیلی از فرماندهها برای آقا خاطره داریم. این کتاب سال گذشته یک تجدید ویرایش داشته است چون ما بعد از اینکه یک کتاب سه یا چهار نوبت چاپ میشود، یک ویرایش جدید انجام میدهیم و از نظر شکلی حروف چینی و صفحه آرایی را عوض میکنیم که تنوع ایجاد شود و کتاب بهروز شود و از غافله پیشرفتهای چاپی عقب نباشد. در آن کتاب یکی از فصلها مربط و به بعد نظامی حضرت آقا است که در آنجا خاطراتی از آقا رحیم، آقا محسن، سردار رشید و فرماندهان دیگر آمده است و از آقا مطلب دارند مثلاً از بازدید آقا از غرب کشور، از جنوب و قرارگاه خاتم و … خاطره دارند و مثلاً میگویند آقا با یک ارتشی بی نظم که بند پوتینش را نبسته بود، برخورد کردند. این خاطرات در کتاب شمیم خاطرهها آمده است.
امّا در این کتاب چون ما نخواستهایم مطلب دیگران در مورد امام را بیاوریم و مطالب کتاب همه از گفتههای خود آقا است، من فکر میکنم بهتر از توضیحات دیگرا در مورد نقش آقا است. در این کتاب بخشهای جالبی وجود دارد و باید حتما آن را ببینید. مثلاً نخستین حضور را خود آقا میگویند که «در اول جنگ احساس کردم که نیروهای نظامی بسیار کم و ضعیف هستند. برای اینکه بتوانیم همانهایی را که هستند روحیه بدهیم و افراد دیگر از مردم را دعوت کنیم که به آنها کمک کنند، من از امام اجازه گرفتم و به جبهه رفتم.» بعد حضرت آقا داستان جبهه رفتنشان را بیان میکنند: «با دغدغه کامل خدمت امام رفتم. همیشه امام به من میگفتند که خودتان را حفظ کنید و از خودتان مراقبت نمایید. من به امام گفتم که خواهش میکنم اجازه بدهید من به اهواز یا دزفول بروم. بلافاصله گفتند شما بروید. من به قدری خوشحال شدم که گویی بال در آوردم. مرحوم چمران در آنجا نشیته بود و گفت پس به من هم اجازه بدهید تا به جبهه بروم ایشان گفتند شما هم بروید. عصر همان روز به همراه شهید چمران به اهواز رفتیم.»
آخرین ویرایش این کتاب به قیمت ۱۵۰٫۰۰۰ریال در انتشارات یاقوت با راه ارتباطی ۰۹۱۲۱۵۱۰۳۲۳ – ۰۲۵۳۷۷۴۱۳۶۸ قابل تهیه است.